پارت ۶ (فکر کنم ۶ باشه)

پرش زمان به شب ساعت 12. ا.ت کتابخونه شهر را پیدا کرده بود و داشت همینطور قدم میزد و به برج ایفل نگاه میکرد،از اینکه بره خونه متنفر بود و دلش میخواست تا ابد توی طبیعت و فصای شهر بمونه،چهره زیبای تهیونگ از ذهنش خارج نمیشد،دفترش را دست اش گرفت را داشت به چهره تهیونگ نگاه میکرد و راه میرفت،شب بود و خلوت،همینطور به چهره زیبا و رویایی تهیونگ خیره بود به چیزی برخورد کرد،نرم بود اما محکم بود،سرش را بالا اورد،یک مرد با چهره زبیا و بدن هیکلی،یک کت چرم مشکی پوشیده بود با تیشرت مشکی و شلوار مشکی،چشمان درشت و تیله ای داشت و...و..یک مرسینگ روی لب و ابرو هایش داشت،پسر سریع و با نگرانی گفت"حالت خوبه؟ببخشید بهت خوردم"ا.ت سریع عق برفت و تعظیم کرد. ا.ت"اوه،متاسفم من بودم که حواسم نبود و بهتون برخورد کردم"پسر سریع شونه های ا.ت را گرفت و اون را ایستاده کرد تا تعظیم نکنه،پسر"من جونگ کوک هستم،چهره آشنایی داری!"دختر هم متوجه شده بود که چهره جونگ کوک آشنا است اما قبل از اینکه چیزی بگه جونگ کوک گفت"توی کافه دیده بودمت،نقاشی دوستم را کشیده بودی"جونگ کوک با شیطنت خندید،ا.ت که به شدت سرخ شده بود گفت" من ا.ت هستم،از افرادی که میبینم و به نظرم چهره جذابی دارن نقاشی میکشم،اسم دوستتون چیه؟"جونگ کوک با شیطنت خندید و نگاهی انداخت و گفت"چرا باید بهت بگم؟"ا.ت بیشتر سرخ شد و به زنین خیره شد. ا.ت"من..فقط..فقط میخواستم بدونم..."،جونگ کوک با شیطنت دوباره خندید و گفت"من دوستم را داداش صدا میکنم،پسر خوبی است و درست بزرگ شده و مهربونه.."ا.ت حرف اش را قطع کرد"من راجب شخصیتش نپرسیدم،اسمش را پرسیدم"جونگ کوک که یکم ضایع شده بود گفت"خب...تو میتونی اجوشی کلاسیک صداش کنی"ا.ت که از شیطنت جونگ کوک عصبی شده بود گفت"آقای جونگ کوک من فقط اسم دوستتون را پرسیدم،اگه نمیخواهید بگویید مجبور نیستین من را دور بزنین"جونگ کوک کمی جدی شد و گفت"اوه...باشه اسمش.‌.."متوقف شد،صدای زیبا و مردونه و آشنایی از پشت سر ا.ت شنیده شد،ا.ت با شنیدن صدا و دیدن لبخند از خورد راضی جونگ کوک چرخید و به پشت سر نگاه کرد،صدا"اسمم تهیونگ است"